نوشته شده توسط : ابوالفضل

داستان هاي كوتاه و پند اموز ۱

در زمان ها ي گذشته ، پادشاهي تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و براي اين كه عكس العمل مردم را ببيند خودش را در جايي مخفي كرد. بعضي از بازرگانان و نديمان ثروتمند پادشاه بي تفاوت از كنار تخته سنگ مي گذشتند. بسياري هم غر غر مي كردندكه اين چه شهري است كه نظم ندارد . حاكم اين شهر عجب مرد بي عرضه اي است و ... با وجود اين هيچ كس تخته سنگ را از وسط بر نمي داشت . نزديك غروب، يك روستايي كه پشتش بار ميوه و سبزيجات بود ، نزديك سنگ شد. بارهايش را زمين گذاشت و با هر زحمتي بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را كناري قرار داد. ناگهان كيسه اي را ديد كه زير تخته سنگ قرار داده شده بود ، كيسه را باز كرد و داخل آن سكه هاي طلا و يك يادداشت پيدا كرد. پادشاه در ان يادداشت نوشته بود : " هر سد و مانعي مي تواند يك شانس براي تغيير زندگي انسان باشد



:: موضوعات مرتبط: خفن ترین ها , جملات زیبا , ,
:: برچسب‌ها: داستان هاي كوتاه و پند اموز , پادشاهي , داستان , بازرگانان , داستان هاي كوتاه , يادداشت , ثروتمند , كوتاه و پند اموز , سد , يك شانس , عكس العمل , تخته سنگ , وسط جاده , ,
:: بازدید از این مطلب : 873
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : پنج شنبه 12 خرداد 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد